تمام عناصر آفرینش، و اجزاء خلقت، اعم از جماد، نبات، حیوان، و انسان در راه رسیدن بکمال، و مقصود نهائى، و براى بدست آوردن راه مستقیم، و خلاصه براى آماده نمودن خویش براى زیستن، با موانع و حوادثى روبرو هستند، که براى برداشتن آن موانع از مسیر حیات خود و رسیدن بهدف، چارهاى جز مبارزه و جنگیدن با هیولاى موانع، و حوادث و بلاها ندارند.
از لغت مبارزه و جنگ وحشت نکنید، زیرا مبارزه و جهاد همان فعالیت و کوشش موجودو زنده است، که بخاطر بدست آوردن برنامههاى لازم، چارهاى جز آن ندارد.
این حقیقت حتمى است، که هیچ جزئى از اجزاء کاخ حیرتآور آفرینش بدون سعى و کوشش، و منهاى تحمل رنج و سختى، و خارج از گردونه مبارزه به نتیجه نخواهد رسید، و زندگى سالم بدست نخواهد آورد.
انسان نیز که برترین موجود روى زمین است، از این قاعده مستثنى نیست، بلکه موانع راه حیات انسانى او بیشتر و در نتیجه باید میدان فعالیت و مبارزه او گستردهتر باشد، بقول قرآن مجید در سوره النجم آیه 39
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلَّا ما سَعى:
انسان بدون فعالیت و تحمل رنج، و استقامت و ایستادگى در میدان مبارزه با موانع و حوادث، ثمر و محصولى عایدش نمیشود.
راستى کدام انسان بدون قبول زحمت، ماوراى تحمل سختى، منهاى مبارزه با پیشآمدها، خارج از برخورد با مشقات توانسته، بکب فضیلت نائل آید، و بمقاصدى که عالم آفرین برایش مقرر داشته برسد؟
نهتنها بدست آوردن برنامههاى مثبت نیاز به مبارزه و کوشش دارد، بلکه رسیدن بهدفهاى غیر انسانى هم مرکب فعالیت لازم دارد مگر ستمگران و بیدادگران تاریخ براى رسیدن بهدفهاى شوم خود، انواع سختىها را بجان نخریدند، و در راه بکرسى نشاندن مرام و حکومت خویش ایستادگى و مبارزه نکردند؟
در هرحال مبارزه یک امر ضرورى است، و میتوان گفت حیات بدون جنگ و جهاد مساوى با نیستى و عدم است.
باید توجه داشت، که در این مسیر خستگى انسان را از رسیدن بهدف باز ندارد، زیرا سستى و خستگى هم یک مانع است، که باید با ارادهاى استوار، با این مانع هم جنگید.
آنان که در برابر فشارها، و موانع خسته میشوند، و اظهار عجز و زبونى مینمایند، و یا گاهى براى فرار از مبارزه و حوادث در راه حیات، حوادثى که نتیجه و هدف پس از آن است، بگوشه انزوا پناه میبرند، و بانتخاب زاویهاى خلوت برمیخیزند، و از برنامههاى تربیتکننده، و نیرودهنده دورى میجویند، و یا بخیال خود براى راحت شدن، و بچنگ آوردن خوشبختى خودکشى میکنند، انسان نیستند، و از آدمیت بهرهاى ندارندا ینان معناى حیات را نیافته و راستى از بهرههاى هستى بیخبرند.
اینان اگر مفهوم حیات را مییافتند، و آگاه میشدند که رسیدن به هدفهاى مثبت، همیشه توأم با رنج و زحمت، ومبارزه و فعالیت، و احیانا مساوى با گرسنگى و تشنگى، و جنگ و جهاد و آواره شدن از خانه و شهر، چهبسا زندان و تبعید و زجر، یا برابر با نوشیدن شربت گواراى شهادت در راه خداست، هیچگاه به تنپرورى و سستى و کسالت و خسته شدن از حیات و فرار از مسئولیت و عاقبت خودکشى تن نمیدادند.
اصولا در راه رسیدن بسرمایههاى مادى، یا بهرههاى معنوى یا در راه برقرار کردن ارتباط با افراد جامعه، یا تشکیل زندگى موافق با برنامههاى انسانى، موانع و مشکلاتى وجود دارد، که انسان باید بجاى ترس از واقعه، یا سستى و تنپرورى، شجاعت و بىباکى، کوشش و مبارزه در راه مقصود را برگزیده، تا حصول پیروزى مبارزه را ادامه دهد، و آگاه باشد که فتح و غلبه، محصول استقامت و جنگ با موانع است، و فضیلت و شرف و کیان آدمى بسته به تحمل سختیها، و قبول بار جهاد و کوشش است.
پیروزى و فتح
قرآن مجید میفرماید:
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ «1»:
همانا انسان در میدان رنج و زحمت، و فعالیت و کوشش، و ناراحتى و فشار آفریده شده، ولى باید باین معنى بینا باشد، که هر سود و بهره از پس سختى و کوشش است.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» «2»:
پیروزى حتمى، پس از تحمل شدائد، و استقامت و صبر در میدان مبارزه با موانع از آن انسان است، و مسئله مبارزه با پیشآمدها، و ایستادگى در راه بدست آوردن هدف، و پیروزى پس از جنگ آنقدر مهم و با ارزش است، که قرآن مجید در بسیارى از سورهها و آیات، مردم را بجنگ در تمام جبهههاى حیات، اعم از جنگ و مبارزه با هواى نفس، یا با دشمنان دین و وطن، یا با زندقه و کفر و مکتبهاى ضد انسانى دعوت نموده، و وعده پیروزى به جنگجویان داده، و نتیجه فرار از مبارزه و میدان جنگ را، گرفتار آمدن بخشم و عذاب الهى دانسته است «3»
قرآن میگوید: با عوامل بازدارنده از هدف مبارزه کنید، و بخود ترس و هراس راه نداده، و امید حتمى به پیروزى داشته، و بدانید که وعده خدا حق است، و این خداوند است که بمردم مؤمن نوید پیروزى و فتح داده است. «4»
کتاب خدا در سوره یوسف ناامید بودن از پیروزى را از صفات کفار و ناسپاسان قلمداد کرده. «5» و جامعه را از یأس و ترس از نرسیدن به مقصود برحذر داشته.
جوانى که هیجده سال در خانه پدر و مادر، خورده و خوابیده و وقت گرامى را بعیش و نوش گذرانده، و هرگاه اراده خروج از خانه مینموده با پولیکه وسائل خوشگذرانیش را آماده میکرده، خارج میشده، و چون از تفریح بیرون بخانه بازمیگشته، انواع غذاهاى لذیذ و دلچسب برایش آماده بوده، پس از احضار بسربازخانه، قواعد و مقررات ارتش ایجاب میکند که او را در فشار گذاشته، و بتمرینهاى سخت وادارد.
قبل از دمیدن صبح او را از خواب بیدار کرده، و با در اختیار گذاردن کمترین فرصت باو از اواجراى تمام دستورات را میخواهند.
بجیرهبندى شدن غذا و آب دچارش کرده، و در اردوهاى بیابانى او را بکارهاى فوقالعاده سخت وامیدارند، و ازا و میخواهند در سایه تمرین عملیات محیر العقول انجام دهد، و گاهى یک شبانهروز باو پاسدارى داده و چرت زدن را برایش جرم حساب میکنند، و خلاصه از طریق زجرها و سختىها و کارهاى سنگین، و بیخوابى و گرنسگى و تشنگى او را یک انسان مبارزهکننده با پیشآمدها بار میآورند، تا بهنگام نیاز از وجودش براى حفظ یک قاره یا یک منطقه و کشور استفاده کنند.
سربازاگر بخواهد در سربازخانه همانند خانه و آغوش گرم پدر و مادر ادامه زندگى دهد، نه اینکه نخواهد توانست دفع حادثه کند، بلکه درا ولین فرصت بخاطر حفظ شکم و شهوت، هو اجراى برنامههاى عیش و نوش و از همه بدتر بعلت نداشتن اراده قوى و آگاه نبودن براه مبارزه، از برابر پیشآمد و حادثه و از میدان جهاد و جنگ گریخته و ملت و کشورى را در اختیار دشمن قرار خواهد داد.
در صحنههاى نبرد و پیکار میان مردم مسلمان و اسرائیل در خاورمیانه، بیشتر اوقات پیروزى نصیب دشمن بود، و این پیروزى تعجب نداشت، زیرا دشمن با کمى افراد و محدود بودن برنامههایش، از مسائل نظامى آگاه بیشترى داشت، و براى پیشبرد مبارزه تمرینهاى سختتر، و این یک سنت طبیعى است که غلبه همیشه از آن مردم آگاهتر و سرسختتر است.
البته مسلمانان درا ین پیکارهاى پىدرپى، و شکستهاى رسواکننده از پاى ننشستند، سعى کردند بموضعگیرى در برابر دشمن آگاهتر شوند، کوشیدند تا با تمرینهاى طاقتفرسا به نوان و نیروى اراده بیفزایند، همت بخرج دادند تا خویش را براى دفاع از کیان اسلام و ملت اسلام آمادهتر کنند. بالاخره از پس آنهمه ناکامى خود را براى شدن با دشمن و بدست آوردن فتح آماده کردند.
آنان از رموز و اسرار دشمن، و مواقف سوق الجیشى آگاه شدند، و از تنپرورى و سستى و عیش و نوش دست کشیده، و بتمرینهاى سخت براى شکستن خط بارلو که مردم جهان آنرا آسیبناپذیر میانگاشتند تن دادند، نتیجه آگاهى، و تحمل تمرینهاى سخت این شد که در ماه رمضان بدشمن حمله کرده، خط بارلو را شکستند، و ارتفاعات جولان را از دشمن گرفته پرچم اسلام را بر قلههاى آن نصب کردند، و بدون تردید اگر غرب خونخوارتر از گرگ بکمک دشمن نشتافته بود، امروز بجاى نقشه اسرائیل در صفحه جغرافیا نقشه فلسطین عزیز نقش داشت، ولى نباید ناامید بود، زیرا مسلمانان از چهار نیرو برخوردارند، اگر همه تبدیل بدست واحد شوند و ایجاد وحدت و یکپارچگى نمایند، بر دشمن پیروز شده، و زمین را در سیطره خویش خواهند آورد، این چهار نیرو عبارتست از:
1- قرآن مجید قانون اساسى حیات.
2- معارف گسترده اسلامى که از زبان پیامبر و ائمه بزرگ بما رسیده.
3- نیروى انسانى نزدیک به نهصد ملیون نفر.
4 یمعادن زرخیزى که نمونهاش در هیچ منطقه جهان یافت نمیگردد.
آرى مبارزه لازم است و بىتردید از پس مبارزه و جنگ پیروزى حتمى است.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً
نابرده رنج گنج میسر نمیشود |
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد |
|
آیا پیروزى و فتح بدون زحمت و رنج، و منهاى مبارزه و پایدارى در راه هدف باور کردنى است؟
میدانید که مبارزه مخصوص بمیدان جنگ با دشمن نیست، بلکه در تمام جوانب حیات تحمل برنامههاى مبارزه براى بدست آوردن پیروزى و رسیدن بهدف لازم است.
نوابغ و دانشمندان بزرگ بدون مبارزه با عوامل جهل و نادانى، و منهاى تحصیل و مطالعه، و کشیدن بار سنگین بیخوابى و سفر نابغه و دانشمند نشدند.
رنجهائیکه ملا صالح مازندرانى در راه بدست آوردن موفقیت کشید راستى اعجابانگیز است، میگویند: در میان دانشجویان همدورهاش کسى همانند او فقیر و تهیدست نبود، مینویسند براى مطالعه درونش از نور چراغى که در تابستان و زمستان در حیاط مدرسه روشن بود استفاده میکرد چون خودش توانائى خریدن ارزانترین چراغ را نداشت!!
او با تمام موانع راه تحصیل مبارزه کرد، و در آن راه به پیروزیهاى چشمگیرى رسید، آثار علمىاش مخصوصا شرح اصول کافى از گرانبهاترین میراثى است که یک عالم شیعى از خود بجاى گذاشته.
حافظ در ابتداى جوانى، بخاطر عشق به علم روزها را به مدرسه میرفت و براى اداره امور مادى زندگى، و مخارج مادر و افرادیکه مسئولیتشان بعهده او بود، قسمتى از ساعات شب را در یک نانوائى مشغول فعالیت بود و بکار خمیرگیرى اشتغال داشت، او از رنج تحصیل، کار طاقتفرساى شب، بزاویه سستى ننشست، و تنبلى و بیکارى پیشه نکرد بردبارى و حوصله محبوبش بود، و صبر و استقامت معشوقش، در راه مبارزه با سختیها پیروز شد، و نامش در لوح عرفان و علم گل سرسبد گشت، غزلیاتش جهانگیر شد، نواى جانش ناى عالم را پر کرد. «6»
مغول بسرپرستى چنگیز، بهنگام حمله به ایران، آنچه ساختمان بود خراب کردند، جمعیتها و موجودات زنده را کشتند، کتابخانهها را آتش کشیدند به کوچک و بزرگ رحم نکردند، تنها چیزیکه از کشور پهناور خوارزمشاهیان باقى گذاردند ویرانهاى بود و بس، در گیرودار همان ایام بود کهى کى از فرزندان مجاهد بیدار این سرزمین بنام نصیر الدین مشغول کسب دانش شد، روحیهاش چون کوه بود، و ظرف وجودش مثال دریا، حادثهها درا و اثر نمیگذاشت، آنچه برایش مهم بود کسب دانش و علم بود، در این راه مبارزه اعجابانگیزى داشت، حوادث و گرفتاریهاى طاقتفرسائى به او هجوم کرد، ولى او مبارز و جنگجوئى نبود که میدان نبرد را خالى کند، و با برنامههایا رزندهاش که شالودهى آینده روشنى را میریخت وداع نماید، مبارزه کرد، موانع را از سر راه برداشت، بزرگ مردى بىنظیر شد، عقل حادیعشر گشت، معلم و استاد بشرش خواندند، آثارى ارجدار بجاى گذارد، او را در ردیف بهترین استادان فلسفه، حکم، منطق، هیئت، ریاضى، علم کلام، فقه، و سیاست و ... میشناسند.
او بر ویرانههاى باقى مانده از مغول، در شهر مراغه کتابخانهاى بزرگ، بنا کرد، علامه حلى آن فقیه و عالم کمنظیر که شش سال از محضرش استفاده علمى کرد میگوید، کتابخانهاى که استادم فراهم آورده بود داراى چهارصد هزار کتاب علمى بود با فهرستى منظم و جالب، خواجه رهبرى دانشمندان زمان را بعهده داشت، رئیس رصدخانه مراغه بود، نظامت دانشگاه و کتابخانه و برنامه تحصیلى دانشجویان علوم مختلفه بر عهدهاش قرار داشت و پست خطیر نخستوزیرى هلاکوخان مغول بر او محول بود، با اینهمه کثرت کار، علامه حلى بدائى بزرگوارش محقق، که به علامه گفته بود بخاطر نشست و برخاست با وزیر دولت مغول باید کفاره بپردازى و کفاره تو مقدارى نماز و روزه است، و پس از اداى کفّاره بدرس من حاضر شو، عرضه داشت دائى جان من جائى براى کفاره دادن بخاطر معاشرت با اهل سیاست که بعقیده شما از زمره ظالمین هستند نمىبینم زیرا من در این شش سالى که معاشر با خواجه طوسى بودم، و از جنابش براى کسب علم استفاده میکردم براى یکبار یک ترک اولى از آن بزرگ انسان بىنظیر مشاهده نکردم، گوئى این انسان آراسته به مقام عصمت است: «7»
نوشتهاند، شهید اول در راه بدست آوردن دانش، رنجهاى فراوان تحمل کرد، او در مبارزه با حوادث و موانع پیروز شد آرى خداوند به مردم با ایمان وعده فتح و غلبه داده، و وعده حق تخلفناپذیر است.
بهنگامیکه به کرسى مرجعیت نشست، زمام امور بدست مخالفین بود، بخاطر حسادت از او سعایت کردند، عالمنمایان نمیتوانستند سرمایهاى گران همچون او را در برابر خویش ببینند!!
آن مرد بزرگ محکوم بزندان شد، میگویند در گوشه زندان بدون در دست داشتن مدارک، به مدت شش روز کتاب با عظمت لمعه را که حاوى تمام برنامههاى فقهى اسلام از طهارت تا دیات است نوشت، راستى چه حافظه پرنیروئى که تمام فقه را حفظ داشت، این کتاب با توضیحات شهید اول امروز از کتابهاى معتبر درسى حوزههاى شیعه و تشیع است، اعجابانگیزتر این است که میگویند در زندان قلم و کاغذ نداشت، با چوبهاى خشکى که حجم و طولش از چوب کبریت کمتر بود، و آغشته بخون دست خود میکرد لمعه را بر برگهاى درخت نوشت، و بوسیلهاى بیرون داد: آرى مبارزه هرچند سخت، طاقتفرسا باشد، بدنبالش پیروزى و فتح است، بهمین خاطر باید گفت: اول مبارزه آنگاه پیروزى سپس ادامه زندگى و حیات، زیرا حیات بدون مبارزه حیات دادن و وحشیان است، حیات انسانى نیست.
پی نوشت ها:
______________________________
(1)- البلد 4
(2)- الانشراح 6- 7
(3)- الاتفال 16- 17
(4)- آیات جهاد
(5)- یوسف 87
(6)- مقدمه سفینه حافظ ص 27
(7)- من این داستان اعجابانگیز را در سال 1354 شمسى از حضرت آیت اله العظمى آخوند ملا على همدانى شنیدم، آخوند انسانى وارسته و دارنده کمالات علمى و اخلاقى بود آنچنان که زیارت ایشان آدمى را به یاد حق میانداخت من از آن حضرت اجازه روایتى مفصل کتبى و شفاهى دارم. بهنگامیکه این زیرنویس را بیاد ایشان مینوشتم با کمال تأسف نزدیک به ده روز بود که عالم تشیّع بفقدانش مبتلا شده بود، او منشأ آثار مثبت بسیارى از قبیل کتابخانه و تألیفات علمى و شاگردان برجسته بوده.